خدایا تو قلب مرا میخری؟
صدایی در کویر

ما صدایی در کویر هستیم اما صدایی که قرار است کویر را گلزار کند

 

دلم را سپردم به بنگاه دنیا

و هی آگهی دادم اینجا و آنجا

و هر روز برای دلم

مشتری آمد و رفت

و هی این و آن

سرسری آمد و رفت

 

ولی هیچ کس واقعا

اتاق دلم را تماشا نکرد

دلم قفل بود

کسی قفل قلب مرا باز نکرد

 

یکی گفت: چرا این اتاق

پر از دود و آه است

یکی گفت:

چه دیوارهایش سیاه است

 

یکی گفت:

چرا نور اینجا کم است

وان دیگری گفت:

انگار هر آجرش

فقط از غم و قصه و ماتم است!

 

و رفتند و بعدش

دلم ماند بی مشتری

و من تازه آن وقت گفتم:

خدایا توقلب مرا میخری؟

 

و فردای آن روز

خدا آمد و توی قلبم نشست

و در را به روی همه

پشت خود بست

و من روی آن در نوشتم:

ببخشید

دیگر برای شما جا نداریم

از این پس به جز او

کسی را نداریم


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 22 تير 1390برچسب: خدایا تو قلب مرا میخری؟ : خدا به شیطان گفت , روزی تصمیم گرفتم که,,, , ,ساعت 17:25 توسط نسیم|



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت